.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
وقتي كه طوفان آمد...
كمال رستمعلي
وقتي كه طوفان آمد...

«چون عمر بن عبدالعزيزرا به خلافت نصب كردند، سالم بن عبدا... و رجاء بن حيوه و محمد بن كعب را بخواند و گفت: من مبتلا شدم بدين بليات ، تدبير من چه چيز است كه اين را بلا مي شناسم ، اگر چه مردمان نعمت مي دانند .
يكي گفت:‌اگر مي خواهي كه فردا از عذاب خداي نجات بود، پيران مسلمانان را چون پدر خويش دان ،‌جوانان را برادر،‌كودكان را چون فرزندان نگاه كن. با ايشان معاملت چنان كن كه با پدر و برادر و فرزند كنند»
به همراه استاندار و جمعي از نمايندگان مجلس و مسئولان از مناطق طوفان زده جويبار و ساري و بهشهر بازديد كرديم ؛ باران هنوز مي باريد گاه نرم و سنگين و گاه تند.
برخي هنوز بر سقف خانه ها بودند براي تعمير، جمعي فرش ها وموكت ها بر ديوار مي آويختند و گروهي مشغول شستن و تميز كردن حياط و خانه از آثار طوفان بودند. موتور سوارها و خودروها به ما مي پيوستندو هر كجا كه توقف مي كرديم از گوشه و كنار زن و مرد جمع مي شدند براي درد دل و طرح مشكل، من هميشه اين جور وقت ها كمي خود را از حلقه ي به هم فشرده ي اطراف استاندار عقب مي كشم تا عكس العمل مردم و حرف هايي كه هميشه اطراف اين جور حلقه ها هست و شنيدني ست را ببينم و بشنوم؛ سرك كشيدن جوان ها و خنده هاي بي بهانه و گاه و بيگاهشان ، پرسش معنادار پيرمردي كه با گويش مازندراني گويي با خود مي گويد:- كي هستند آقايان ؟! زني كه لبه چادر به دندان گرفته ، سراسيمه به زن همسايه اش كه دست بچه اش را سفت چسبيده مي گويد :- فكر كنم از صدا و سيما اومدن. و آن يكي كه با صداي بلند مي گويد:- اينجا كه جاي عكس گرفتن نيست بياييد خانه ام را نشانتان بدهم از آنجا فيلم برداري كنيد. و با تعجب به اطراف نگاه مي كند. شواري محل كه رگ گردنش متورم شده و با صورت برافروخته هر از چندگاهي با تندي به اطرافيانش مي گويد :- اجازه بدهيد من دارم همين حرف هاي شما را به آقاي استاندار مي زنم شما سكوت كنيد! و غرولند مردي كه از حلقه جدا مي شود و رو به آدم هاي اطراف مي گويد : - هيچي آقا شورا نمي تونه حق ما را بگيره! و آدم ها... آدم ها كه با موتور و دوچرخه و پياده اضافه مي شوند.
باران هم چنان تند و كند مي كند و مي بارد . پيرزني گوشه ي ديوار نشسته و مدام با صداي بلند چيزي مي گويداما در آن شلوغي كسي صدايش را نمي شود، اندوه ساليان بر چين و چروك صورتش نشسته . « اگر مي خواهي كه فردا از عذاب خداي نجات بود... »

تصميم گرفته شد تا ۵/۲ ميليون وام براي بازسازي بدهند و تا ۷ميليون وام با بهره ي ۴ درصد در روستا و ۹ ميليون در شهر براي خانه هاي تخريبي ، بانك هاي عامل همه مشخص شدند و پرونده ها را بنياد مسكن تكميل كرده ولي هنوز برخي چهره ها مطمئن نيستند، مرد مسني با صداي بلند مي گويد:‌به شرطي كه ۶ ماه در بانك سرگردان نشويم و ۱۰۰ تا هم ضامن جور واجور نخواهند.
استاندار صبح در جلسه ستاد حوادث به بانك ها تاكيد كرده بود كه تسهيلات در اسرع وقت ارائه شود. زني گوشه اي ايستاده و با لبخند شرم گينانه اي مي گويد: همين قدر بدهند كه سقف خانه مان را درست كنيم.
اما داراب كلا وضع به گونه ي ديگري است تمام كوچه ها را گل گرفته ، روستاغرق گل و لاي است. مردمان مبهوت با چهره هاي خسته و هنوز حيرت زده همراه مسئولان كه حالا پياده شده اند و ميان گل و لاي هستند حركت مي كنند، پيرمردي خانه خود را نشان مي دهد ؛ تمام اتاق هايش پر از گل شده ،مردي جلو مي آيد و با بغض رفيق كناري اش را نشان استاندار مي دهد و مي گويد:‌به خدا اين لباس تنم را از مشتي گرفته ام! مشتي اما مثل تمام مردم با شرافت سرزمينش چهره اش از شرم سرخ مي شود و تند مي گويد :‌ - خيلي خب، حالا لازم نيست اين را همه جا بگويي .
باران تند كرده است. بلدوزرها مشغول جمع آوري گل از كوچه ها هستند ، زنان بر ايوان و پنجره ها ايستاده اند و به جمعيت كه از اين سو به آن سو مي رود خيره شده اند برخي از دور با صداي بلند چيزي مي گويند كه نمي شود شنيد. كفشم ديگر قابل ديدن نيست تا بالاي مچ پايم غرق گل است يكي از اهالي در يك سربالايي ناگاه دستم را محكم مي چسبد و آرام مي گويد: - كاش چكمه پات كرده بودي داداش. چقدر دستش گرم است ، چه شيرين گفت داداش.
« پيران مسلمانان را چون پدر خويش دان ، و جوانان را برادر ، و كودكان را چون فرزندان نگاه كن...»
قرار شد در اسرع وقت مطالعات كارشناسي احداث يك كانال صورت بگيرد و برآورد هزينه شودو براي روستا كانالي كشيده شود تا ديگر اين مشكل رخ ندهد. جواني كه دو دستش را توي جيب كرده و با قيافه اي جالب به جمع خيره شده زمزمه كنان مي گويد:- اسرع وقت يعني كي؟
يكي از اعضاي شورا با دست جمعيت را دعوت به سكوت مي كند و خود مشغول صحبت مي شود، با چشم هاي مهربان و چهره اي صبور و خسته از استاندار براي حضورش تشكر مي كندو براي مصوبه ي كانال از مردم صلوات مي گيرد و البته قول مردم را اخذ مي كند كه از حاشيه رودخانه عقب نشيني كنند. صلوات جمعيت در ميان خانه ها ، درخت ها و كوهها مي پيچد. دو كودك ميان آن فشردگي جمعيت دنبال هم كرده اند يكي رفت پشت استاندار خود را مخفي كرد و آن يكي به سرعت به سمتش دويد، مي خنديدند و هم را دنبال مي كردند جمعيت هنوز مشغول صحبت و طرح مشكل بود و كسي حواسش به آنها نبود:
« و كودكان را چون فرزندان نگاه كن... »
ياد آن پيرزن گوشه ديوار مي افتم ، كاش حرفي در سينه ي ايراني باقي نماند ، كاش دردي نماند، كاش خانه اي غرق گل نشود ، كاش روستايي غرق بلا نشود ، كاش اين بچه ها هميشه بخندند ، هميشه شاد باشند.
يكي مدام كنار گوشم زمزمه مي كند:« با ايشان معاملت چنان كن كه با پدر و برادر و فرزند كنند.»

كمال رستمعلي /رئیس اداره روابط عمومی و امور بین الملل استانداری مازندران


استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();
نظرات خوانندگان :

هموطن 17 مهر 1387
جالب بود . مثل اینکه خود آدم تو اون بازدید ها حضورداشته .
طاهری 19 مهر 1387
آیا واقعاً کمک می کنند ؟ ما که چشممون آب نمی خوره . حتی اگه با این زبون بنویسید . ..
انصار 4 آذر 1387
واقعا آقای مدیر بین الملل با ایشان چنان معامله کن که با پدر و فرزند و برادر معامله می کنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.072 seconds.